زن و مردی که در گذشته عاشق همدیگر بودند و حالا به هم عادت کردهاند، در کوچهی نسبتن تاریکی به دنبال خانهی دوستی تازه قدم میزدند که بحث آرام اما عمیقی بینشان بهوجود میآید. برای خواندن شمارهی خانه میایستند، از ته کوچه پیرمردی عصا به دست و همعرض او، دختری که قلادهی سگی را به دست داشت میآمدند. پیرمرد به مرد جوان که رسید ایستاد و نشانی رستورانی را پرسید که آنها چند دقیقهی پیش از جلویش رد شده بودند. به پیرمرد نزدیک شد که نشانی رستوران را بدهد، که صدای پارس بلند سگ را شنید. برگشت و دید که سگ دارد به زنش پارس میکند. دختر قلادهی سگ را میکشید تا آرامش کند ولی سگ که بزرگ بود و سیاه خیال آرام شدن نداشت. مرد نمیدانست به پیرمرد که بیاعتنا به پارس سگ و با توجه زیادی به او گوش میداد، جواب دهد یا او را رها کند تا برای نجات تشریفاتی زنش سراغ سگ و صاحبش برود. نشانی رستوران را تند تند به پیرمرد داد. پیرمرد فهمیده و نفهمیده راه افتاد و وقتی که مرد سمت زنش رفت، سگ آرام شده بود. تا آخر مهمانی زن کلمهای با مرد صحبت نکرد.
سلام
آقا کلی لذت بردیم
موفق باشی
سلام!
واقعا زیبا مینویسید. از خداوند موفقیت شما را خواهانم...
«زندگی» / با شدتی وحشیانه و جنون آمیز،/ آن چنان که قلبم را سخت به درد آورد، / آرزو کردم ای کاش هم اکنون همچون مسیح، / بی درنگ، آسمان از روی زمین برم دارد. / یا لا اقل همچون قارون ، زمین دهان بگشاید / و مرا در خود فرو بلعد، / اما ... نه، / من نه خوبی عیسی را داشتم و نه بدی قارون را. / من یک « متوسط ِ » بی چاره بودم و ناچار،/ محکوم که پس از آن نیز «باشم و زندگی کنم»./ نه، باشم و زنده بمانم./ و در این «وادی حیرت ِ» پر هول و بیهودگی سرشار، گم باشم. / و همچون دانه ای که شور و شوق های روییدن در درونش / خاموش می میرد و آرزوهای سبز در دلش می پژمرد، / در برزخ شوم این «پیدای زشت» / و آن «ناپیدای زیبا» خرد گردم. / که این سرگذشت دردناک و سرنوشت بی حاصل ماست. / در برزخ دو سنگ این آسیای بی رحمی که ... / «زندگی» نام دارد! == شریعتی
انگار داری تند تند راجع به یه فیلم نامه ی کوتاه که می خاهی بنویسی صحبت می کنی...
من دوست داشتم اینو خب. اما خط اول که میگه زن و مردی که عاشق هم بودن و الان به هم عادت کردن، به نظرم یهو چیز ه این مهمی رو داره واسه خواننده توضیح میده. یه کم آرومتر و غیرمستقیم تر اگه بود و خود خواننده به این نتیجه میرسید که به هم عادت کردن خیلی بهتر میشد.