از در تو میآد. نگاه نمیکند. اژدههای سرخ است. ناخنقرمز است. چشمانش جادهای را میگشایند که اسبهای تبدار بسته شده به کالسکهای آتشگرفته در آن دواندوان از راه میرسند. سیگاری آتش بزن. تبخیرم کن. نه، نمیتونم پنهانش کنم؛ داری دیوونهم میکنی. دارم دیوونه میشم؛
-میتونم باهات باشم؟ میتونم باهات باشم؟
بازی با کلمات داشت که در نوشتههای تو کمتر به چشم میاید و البته توصیفات دقیق بود. دیالوگ آخر به وتِ ابتدا نیست؛ یک حرف دیگر میخواهد. چیزی که شور و کشششی را که تصویر کردی، بهتر نشان بدهد!/ موفق باشی
نه به هیچ وجه...هیچ وقت ....چای یخ
هه هه هه / چه باحالی/هر کی به کم گل من گلی باشه دله آقا رو می بره؟؟؟؟؟؟؟