-کارگرهای ساختمانی اول صدا رو شنیدهن. یکی از همسایهها میگه میشناسدش. میگه دکتره. دکتر شیمی، توی دانشگاه درس میده. قربان، اورژانس الان میرسه.
-چهقدر امید هست؟
-کم. کشیش بالا سرش هست. هرچند بهنظر نمیآد مسیحی باشه.
-بگید دعا رو بخونه … هروئینی بوده؟
-نه. میخواسته بشاشه، که این اتفاق براش افتاده.
:)) این خیلی خدا بود
نمیدونم چرا ولی یاد داستان (فقط اومدم تلفن بزنم) میلان کوندرا افتادم! این چه ربطی داشت؟!
بابا صد رحمت به ما پایین شهریا !!!
خب آره ! مهم اینه که میمیره ///
عجب شاشی که شد بلای جونش!