هیس

برای هومن حقیقت

روبه‌روی درِ بسته‌ی اتاق‌ش روی زمین نشست و وسط پایش را از روی شلوارجین مالش داد و به اسم ژله‌ای که روی در، با خطی زیبا نوشته شده بود، نگاه کرد. وقتی به اندازه‌ی کافی به هیجان آمد، شلوارش را پایین کشید و آب‌ش را روی اسم پاشید.
نظرات 5 + ارسال نظر
کانون دفاع از حقوق کودکان دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:37 ق.ظ http://kodakan.blogsky.com

dstat drd nkond bema ham sry bezan

خاموش دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:31 ق.ظ http://lightbluee.persianblog.com/

حسرت به دلم کچل خدیجه....

شادی دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:01 ب.ظ http://dokhtaryaznaslesevom.persianblog.com/

سلام / نمیفهمم ! اسم ژله ای ؟ روی در؟ شاید هومن حقیقت میفهمه فقط :D /موفق باشی

متوهم چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:09 ق.ظ http://marij...persianblog.com

خودش بود /. همیشه وقتی به هیجان می رسم همه چیز را به کثافت می کشم ... کثافتی که انزال نیست - که شهوت نیست ...شاید تنها تصویر گنگی از کودکی باشد که با سکوت نفرین شده اش - ابقا نسلی را به سخره می گیرد - و رویش کثافت می کند - ...

آلوچه چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:48 ب.ظ http://ghareghurut12.persianblog.com

وای چه کثافت کاری...اه...حالا نمیشد هیجانشو با یه چیز دیگه بریزه بیرون؟؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد