ولی تو از من خوشت نمیآد. هرکاری هم که بکنم. تو منو دوست نداری. تو عوض نمیشی. همیشه هماینی. اگه دوباره بهت تلفن کردم، خواستم خودم رو از یه فوبیا نجات بدم. میدونم که اون پسر رو دوست داری. میدونم که برای اون پسر ذرهای اهمیت نداری. میدونم که اون پسر تو رو میبوسه، میلیسه، میکنه. ولی تو عوض نمیشی. همیشه هماینی. حتا اگه سدسال دیگه هم بهت برسم، تو باز هماین رفتار و با من میکنی.
تو اصلاً دختر خاصی نیستی. از معمولی هم پایینتری. با قد سد و شست، تو یه مهمونی، کی بهت توجه میکنه؟
فقط اشکال اینجاست که تا حالا هیچ دختری به من نگفته نه. ولی تو
توی آشغال
پتیاره
کثافت،
ولی تو گفتی.
صد رو اینجوری می نویسنا....شصت رو هم اینجوری...اون شست مال دسته
یادمه یک روز گفتی کتاب می خوای منتشر کنی که توش داستان باشه...ولی نمیدونم این کلمات رو اجازه میدن توش باشه...جالبه
هرکثافتی هم ارزش نوشتن نداره.مگه تو یه کثافت چی دیدی؟
آخ آخ آخ ..مشگل از همون نه شنیدن شروع میشه !
چرت بود.
چی بگم والا خودت میدونی حالا بگه نه یا اره تو که می دونی ارزش نداره چه فرق داره؟!
سلام آقای نخعی ،من در مورد نوشته های شما و خیلی از دوستان دیگر داستان نویس نظرات و نقدهای زیادی دارم که به دلایل خیلی زیاد از نوشتن آنها معذورم . من همه آنها را برای خودم روی نوار ضبط میکنم و اگر شما مایل باشید بعد از چاپ آ نها را در اختیار شما و بقیه دوستان میگذارم.در پایان آقای نخعی سعی کن همیشه خودت باشی و بعد همه چیز رو همانطور که خودت میبینی بنویس(چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)
نه نقطه ضعف پسراست نه؟:
شاید هم این نه گفتن فقط یک استراتژی باشه.
نه نه نه نه نه .... نه شنیدن لیاقت میخواد که حتما تو داری .
این متن تکراری بود . خسرو خودت باش قبل از اینکه کم بیاری (چشمها را باید شست ... با همه مردم شهر زیر باران باید رفت)
یک برش تلخ از واقعیت
اولا کجایی؟
دوما سوژه تکراری بود.
سوما سیر نزولی پیش گرفتی.
یاد یکی از داستان های ماکسیم گورکی افتادم. (قسمتی از یک نامه) به گمانم. به هر حال برعکس بقیه که زیاد خوششون نیومده من خوشم اومد.
ok ..همینه ..
فعلا ۱-۰ به نفع تو...!
ممنون ... کامنتتو خوندم ... شاید یه روز برگشتم ... شاید ...